ما کیستیم سائل دست کریم تو
ما کیستیم ریزه خوران قدیم تو
تو سفره دار سفره ی ماه ضیافتی
ما میهمان دائم خان نعیم تو
دشنام داده اند و تو اکرام کرده ای
بی انتهاست رافت قلب رحیم تو
تو سایه ی سر همه ی عالمی ولی
بی زائر است و سایه ندارد حریم تو
حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند
جانم فدای حضرت عبدالعظیم تو
بر ما کرم نما که گدائیم یا کریم
ما یا کریم بام شمائیم یا کریم
تا آفتاب روز جمل آشکار شد
تیغ حسن برنده تر از ذوالفقار شد
سربند یا علی به سرش بست مجتبی
با ذکر فاطمه به روی زین سوار شد
فریاد زد انا ابن علی فاتح حنین
فریاد یک سپاه فرار الفرار شد
با هیبتی تمام به اسبش نهیب زد
یک لشگر از یسار و یمین تار و مار شد
تیغی به دست و پای شتر زد که ناگهان
فتنه گر جمل به زمین خورد و خار شد
فرزند آفتاب به جز این نمی شود
شاگرد بوتراب به جز این نمی شود
ای آفـتاب روشــن شــب های فـــاطــمــه
گیسو کمند خوش قــد و بـالای فـاطمه
تو آمدی و حیدر کرّار شد پدر
خنده نشست بر روی لـب های فــاطــمــه
دردانه ی نبی، پسرِ ارشد علی
عشق حـسیــن یـوسف زیـبـای فـاطـمـه
مصطفی رب دوست