نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/4/12 توسط
مصطفی نادری
اربابی از غلام خودخواست قدری گندم بکارد.غلام جوکاشت.وقت درو که رسید،ارباب به اعتراض گفت:مگرنگفته بودم که گندم بکاری؟چراخلاف دستورمن عمل کردی وجوکاشتی؟!
غلام درجواب گفت:گمان می کردم از جو هم گندم می روید!
ارباب گفت:ای نادان!آیادیده ای که کسی جو بکارد وگندم بردارد؟!
غلام گفت:چگونه است که توگناه می کنی وانتظارثواب داری؟!
ازمکافات عمل غافل مشو گندم ازگندم برویدجوزجو