سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
تیر 91 - نون و نمک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نون و نمک
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/4/13 توسط مصطفی نادری

  

  

شعری از آیت الله صافی گلپایگانی بمناسبت سالروز میلاد صاحب الزمان(عج)

شُکر فراوان که از عنایت یزدان

بار دگر شد پدید نیمه‌شعبان

فخر زمین می‌کند به روضه‌ی رضوان

از قدم پیشوای عالم امکان

حضرت صاحب زمان ولیّ جهان‌بان

 

حجتِ بِن عسکری امام معظم

آن که نظام جهان به اوست منظم

پیشرو و پیشوای اکبر و اعظم

علّتِ غایی ز خلق عالم و آدم

سایه‌ی حق عین‌حق خلیفه‌ی یزدان

 

شمس ولایت بود به نور فِشانی

در طرب و شوق و ذوق عالی و دانی

ریزد از بهر طبع دُرّ معانی

از پی مدح خدایگانِ جهانی

حضرت مهدی امین قادر سبحان

 

حامی مستضعفان خلاصه‌ی ایجاد

آن‌که جهان را ز عدل می‌کند آباد

و آن که کَنَد ریشه‌ی جهالت و بیداد

محو نماید رسوم باطل و الحاد

قدرت حق نور حق یگانه‌ی دوران

 

مولد سلطان دین امام مبین است

مبدأ عصر جدید و دور نوین است

خرّم و بَهّاج آسمان و زمین است

محفل جشن وِلا بهشت برین است

عید سعید است و خلق خرّم و شادان

 

روز ظهورش بزرگ روز خدایی است

روز کمال عقول و جهل‌زدایی است

روز عدالت مآب و عدل نهایی است

روز فلاح و نجات و روز رهایی است

روز امان است و روز عزّت انسان




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/4/13 توسط مصطفی نادری

  

 

دراموردنیوی با ضعیف تراز خودت بنشین،چون خوشحال بیرون خواهی آمد.از خانواده ی فقیرترازخودت زن بگیر،چون آن زن بااین کارتوزنده می شود وتورایک پارچه جمال وخوبی می بیندوتاآخرعمر ازجان ودل نوکریت را می کند.چراازخانواده ی داراترزن می گیری که مجبور شوی تاآخرعمر باتلخی ومرارت نوکری اش رابکنی وتحقیرشوی؟

مرحوم دولابی رحمه الله علیه




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/4/13 توسط مصطفی نادری

 

ألمَرأةٌ رَیحانةٌ لَیسَتْ بِقَهرمانةٍ

زن مثل ریحانه است،پهلوان نیست.دربین سبزی ها،ریحان زودتراز همه سیاه وخراب می شود.نباید زن راکتک زد،باید آن را بوکرد.به همسرت به نیّت فاطمه ی زهرا(س) خدمت کن.زن نیز اگرقصد خدمت به اهل بیت(ع) درمنزل کارکند،بهره می بردوزندگی شیرین می شود. ازحدیث کساءادب صحبت کردن فرزندان وشوهروهمسر بایکدیگر را بیاموزید.

مرحوم دولابی رحمه الله علیه




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/4/13 توسط مصطفی نادری

مردی داشت ماشینی که به تازگی خریده بود رو پولیش میزد که دید پسر 4 ساله ش یه تیکه سنگ برداشته و داره خطوطی رو روی بدنه ماشین میتراشه.

 مرد عصبانی دست بچه رو گرفت و شروع کرد به ضربه زدن به دستش.

 

بدون اینکه متوجه باشه داره این ضربه ها رو با یه آچار میزنه!!!

 

بچه به بیمارستان منتقل میشه و بخاطر شکستگی های متعدد، انگشتهای دستش رو قطع میکنن.

وقتی بچه پدرش رو با چشمهای غمزده می بینه ازش میپرسه:

بابا، چقدر طول میکشه انگشتام دوباره در بیان...

پدر که بدجوری به هم ریخته بود و حرفی برای گفتن نداشت برگشت پیش ماشین وچندین لگد محکم بهش زد.

بعدش درمونده از کاری که کرده بود جلوی ماشینش زانو زد

چشمش به خراشهای روی بدنه ماشین افتاد

دید پسرش داشته می نوشته

" بابا دوستت دارم"

  




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/4/13 توسط مصطفی نادری

مردی انگشتری درخانه گم کرد.درکوچه دنبالش می گشت که خانه تاریک است.

یا صاحب الزمان:

آری، من هم تورا درون خانة دلم گم کرده ام وبه دنبال تو درجای دیگرم.     

نگاه توست به چشمم نگاه من به کجاست

مامثل بچه ای هستیم که پدرش دستش رو گرفته تا به جایی ببره ،درطول مسیراز بازاری عبور می کنند.بچه جلب ویترین مغازه می شه ودست پدررو رها می کنه وتوبازار گم می شه ووقتی متوجه می شه که دیگه پدررو نمی بینه،گمان  می کنه پدرش گم شده ،درحالی که درواقع خودش گم شده.

آقاجان،صدایم را می شنوی. به که بگویم که نشانی از توبدهد.

این مرد که در ره است باید او را...  می ترسم اگر سر زده آید او را...

از هر که سراغ او گرفتم دیدم    در شهر کسی نمی شناسد او را

آقاجان نیمه شعبان رسید،هرچقدرهم کوچه هارا چراغانی می کنم باز تورا نمی بینم.

یک عمر تو زخم های ما را بستی     هر روز کشیدی به سر ما دستی

شعبان که به نیمه می رسد آقا جان!  ما تازه به یادمان می آید هستی!

قربونت بشم،کم کم موهای سفید داره سردرمی آره...

دارد زمان آمدنت دیر می شود      دارد جوان منتظرت پیر می شود

وقتی به نامه عملم خیره می شوی   اشک از دو دیده تو سرازیر می شود

یافارس الحجاز،سواری که از دور می آد،قبل اونکه خودش برسه ودیده بشه گردوغباری که از زیر پای اسبش بلند میشه،دیده می شه.این گردوغبارآشوب وناآرومی که توجهان بلند شده خبر از نزدیک شدن توداره.

هر چند که خسته ایم از این حال نیا!      شرمنده! اگر ندارد اشکال نیا!

ما خط تمام نامه هامان کوفی است       آقای گلم زبان من لال نیا!

 




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/4/12 توسط مصطفی نادری

بهلول روزی درمسیرخوددیدمردی درحال ساخت مسجد است وکارتقریباً به پایان رسیده است.روزبعد کتیبه ای را تهیه کرد که روی آن نوشته بود«مسجد بهلول»سپس آنرا برسردرمسجد نصب کرد.

صاحب مسجد باتعجب گفت: چرا این کاررا کردی؟!

بهلول گفت:تو مسجد را برای خدا ساختی،حال به اسم توباشد یا به اسم دیگری،چه فرقی می کند؟

مردگفت:من زحمت کشیدم ومسجد را ساختم،حالا به اسم دیگری تمام شود؟!لذا بالا رفته ونام بهلول را از روی کتیبه پاک کرد ونام خودرا نوشت.

بهلول گفت معلوم شد که مسجدرا برای خدا نساخته ای.




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/4/12 توسط مصطفی نادری

به یکی گفتند کمتر پرت وپلا بگو،ودرعوض قدری مارا نصیحت کن.

اوقبول کرد وگفت:شخص بزرگی برای من نقل می کرد که دوچیزمایه رستگاری وخوشبختی است.

اطرافیان گفتند:آفرین!ازاین حرف هابزن،خوب حالابگوآن دوچیز چیست؟

گفت:یکی از آنها را خود آن شخص بزرگ فراموش کرده بود.

اطرافیان گفتند:خوب، دومی را بگو!گفت:دومی را نیز فراموش کرده ام وبه خاطر ندارم.




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/4/12 توسط مصطفی نادری

 

اربابی از غلام خودخواست قدری گندم بکارد.غلام جوکاشت.وقت درو که رسید،ارباب به اعتراض گفت:مگرنگفته بودم که گندم بکاری؟چراخلاف دستورمن عمل کردی وجوکاشتی؟!

غلام درجواب گفت:گمان می کردم از جو هم گندم می روید!

ارباب گفت:ای نادان!آیادیده ای که کسی جو بکارد وگندم بردارد؟!

غلام گفت:چگونه است که توگناه می کنی وانتظارثواب داری؟!

ازمکافات عمل غافل مشو             گندم ازگندم برویدجوزجو




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/4/12 توسط مصطفی نادری

 

روزی در مجلس هارون الرشید که جمعی از اشراف حاضر بودند،صحبت بهلول ودیوانگی اوشد.هنگام خوردن غذا،سفره سلطنتی پهن شد.یک ظرف مخصوص پراز غذا درجلوهارون گذاردند.هارون برای جلب نظر وجذب هارون به سوی خود،غذای ویژه خود را به یکی از غلامان داد تاآن را برای بهلول ببرد.غلام سراغ بهلول را گرفت تا اینکه اورا درخرابه ای یافت که درگوشه ای نشسته بودوکمی آن طرف تر،چند سگ لاشه ی الاغی را می دریدندو می خورند.غلام غذارابه بهلول داده وگفت این غذای ویژه ی خلیفه است که برای شما فرستاده است.

بهلول غذا را قبول نکرد وبه غلام گفت این غذا را نزد آن سگ ها بگذارتا بخورند.

غلام خشمگین شده وگفت:این کار شما توهین به خلیفه است!این غذا،غذای مخصوص خلیفه است واوبه احترام شما آن رابرایتان فرستاده وآن وقت شما چنین بی احترامی می کنی؟

بهلول گفت: آهسته سخن بگو که اگر سگ ها بفهمند غذای خلیفه است،آنها هم از آن نخواهند خورد!

امام صادق(ع):نخوردن لقمه حرامی نزد خداوند از دوهزاررکعت نمازخواندن بهتر است.




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/4/12 توسط مصطفی نادری

یکی ازعلماءنقل می کند:شاعری به نام حاجب درمسأله شفاعت گرفتار اشتباهات عوام شده واین شعر را درمورد شفاعت سروده بود:

حاجب اگر معامله حشر با علی است               من ضامنم که هرچه بخواهی گناه کن

شب در عالم خواب،امیرالمؤمنین علی(ع) رادید که خشمگین بودوبه اوفرمود:«شعرخوبی نگفتی» حاجب گفت:«چگونه بگویم؟» امام فرمود:شعرخود را اینگونه تصحیح کن:

حاجب اگر معامله حشر با علی است                      شرم از علی کن وکمتر گناه کن

 




قالب وبلاگ